نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
وب نفسوب نفس، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
نویدنوید، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

همه عشقم تویی نفس مامان

زندگی هندسه ساده تکرار نفس هاست

بازم عکس 03

ادامه عکسا .. امیدوارم خوشتون اومده باشه تا اینجا  منتظر نظرات خوبتون هستم  خان دایی آنیتا چطور شدن عکسا ؟  هر کسی از دوستان هم بخواد میتونم براشون یدونه از عکس های عزیزای دلشون رو کار بکنم  آهنگ جشن تولد برا من خیلی خاطره انگیز هست قبلا هم گفتم    وبلاگ الهه ی عشق    آدرس وبلاگی هست که سال پیش یکی از دوستان عزیزم برام درست کرده بود  آهنگ تولد هم از اونجا برا من خاطره انگیز شده  ...
23 مهر 1392

عکس 01

ادامه مطلب سر بزنید . . .    نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟ نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه ؟ برای طوف کویت جامه احرام بر بستم گدای دوره گرد گوشه خوانت شوم یانه ؟ کلی عکس گذاشتم ادمه مطلب وقت گذاشتم برا این عکسا هااااا  زحمت زیادی کشیدم فقط دو ساعت مشغول خوشمل کردن عکسا بودم  ...
23 مهر 1392

سیسمونی

از صبح همه خرید های بچه رو جمع کردیم پذیرایی  زنگ زدم آبجی میخوایم ببریم همین ها رو هفته بعد هم کمد رو میارن  دو تا عمه هام و دختراشون هم دعوت هستن  میرم یخورده خوش بگذرونم  عکس میگریم از کل خرید ها  امروز کلاس هم دارم عجله دارم  ابجی رفته پیش دکتر ؛ دکتر گفته بچه اومده پایین و آماده به دنیا اومدن هست اون طوری که دکتر گفته : خیلی کم مونده برا تولد نفس بانو  بچه سرش به طرف پایین هست برا همین دکتر میگه شاید هفته بعد یا یه هفته بعد متولد شه  دل تو دلم نیست  من دوستان زیادی دارم دانشگاه  هر کی رو دیدیم گفتم نوه دار میشیم شیرینی میخوان  منتظرم به دنیا بیاد کلی شیرینی میخوام بدم  قابل عزیز دلم رو نداره  به سلامت به دنیا بیاد و آ...
23 مهر 1392

ooooo

امروز برا بار چهارم رفتیم با آبجی واسه سونوگرافی  خدای من ... همه خانوم ها زیر 5 هفته حامله بودن  اما ما سه تایی رفتیم تو  خانوم دکتر یلدا اصغری هر چی از خانومیش بگم کم گفتم  اول خودش با دقت کنترل کرد  فکر کردم برا ما نمیخواد توضیح بده  دلم میخواست خواهش کنم برا ما هم نشون بده  که صفحه مانیتور رو برگردون به یه طرف  گفت تشریف بیارین اینجا  من و آقا محمد جلو رفتیم  دکتر گفت چون دیگه بزرگتر شده توی مانیتور خیلی واضح دیده نمیشه  اما توضیح داد صورتش به طرف من بود  چهره گردی داشت یه قسمتی که سفید بود گفت موهای سرش هست که سفید دیده میشه  و دستاش مشت شده بود و انگشت هاش کاملا معلوم بود  کف پاش رو نشون داد و انگشت های کوچولوش رو دیدم...
21 مهر 1392

امروز

قراره یکم بعد برم خونه آبجی یخورده اتاق نی نی  برسیم  و حدودای ساعت 2 آقا محمد از سر کار میاد  ساعت 3 وقت سونو گرافی داره آبجی  منم باهاشون میرم آخرین دیدار با نفس خاله از طریق سونو گرافی دارم  خوشحالم برا دیدنش  دیگه آبجی بیش از اندازه بزرگ شده  آماده وضع حمل هست  دیگه خودش چاق نشده و  بچه بزرگتر شده  ااون روز میگفت تکون میخورد نفس مامانی  پاش رو میبرد این طرف و اون طرف  میگه قلقلکم میومد از داخل شکمم ؛ میخندیدم اصلا آبجی من انگار نه انگار میخواد بچه رو به دنیا بیاره  اینقد راحت و آروم هست که نگو  من بودم مرده بودم از استرس  این خیلی خونسرده  قراره یه تغییراتی بدیم تو دکوراسون خونه  کمتر از 10 روز دیگه میبریم وسایل ر...
21 مهر 1392

سرما

اول اینکه 5 روز در هفته میرم دانشگاه وقت ندارم زیادی  الان هم بیدار شدم 8 کلاس دارم . تا به کارام برسم  این روزا خیلی سخت میگذره برا من از نظر روحی خسته ام  هوای اینجا خیلی خیلی سرد شده  بخاری ها و شوفاژ ها رو روشن کردیم  سال 90 دقیقا 22 آبان مراسم نامزدی آبجی بود یه شب قبلش  برف باریده بود و هوا خیلی سرد بود بذا روز بعد  سال 91 آبان هوا خوب بود برفی نبود از آخر پاییز برف اومد  اما امسال 92 هم یازم آبان مث اینکه میخواد برف بباره  من خودم 20 آبان متولد شدم مامانم میگه برف باریده بود اون سال  من یه شهر خیلی سرد متولد شدم  این نفس بانو هم مث اینکه میخواد وقتی برف بباره متولد بشه  مادر جون واس آبجی گردو؛ روغن حیوانی خریده  خواه...
17 مهر 1392

نفس خاله

آبجی رفته پیش دکتر همه چی نرمال هست  وزن خود آبجی 88 شده . دقیقا 20 کیلو وزنش زیاد شده  دکتر گفته چون وزنت زیاد هست به احتمال زیاد سزارین بشه  بیمارستان شمس قراره بستری بشه  و سونوگرافی مونده برا هفته بعد  کمتر از 5 هفته تا دیدار ما با نوه گلمون مونده  از فرهنگ اسم گذاری اسم های خوبی انتخاب کردیم  اما هنوز اسم نفس سر زبونا هس  سیسمونی رو سر برج میبریم  آبجی دوشنبه وقت دکتر داره  و دوباره میره برا سونوگرافی  این سری من میرم همراهش داخل اتاق تا دیداری دوباره داشته باشم  با عزیز دل خاله  این روزا مشغول کارا و طراحی یه سایت هستم  دانشگاه هم میرم زیاد وقت ندارم اما به تک تک دوستان سر میزنم و توددلم جا دارن  ...
13 مهر 1392

اسم

مشکل داریم سر اسم بچه  آقایونی که اسم نفس رو میشنون میگن چه اسم خوبی از کجا انتخاب کردین  خانوما هم دوس دران اما میگن نفس رو نفیسه صدا میزنن  و وقتی بزرگ شد نفس خانوم خوب نیست  موندیم چه اسمی بذاریم  اسم ثنا و عسل رو میگفتن که عسل بازم آینده خوبی نداره  ثنا رو چون سونا زیاد داریم تو شهرمون سونا میگن و  قرار شده فردا بریم فرهنگ نام گذاری بخریم و از اون یه اسم تک و کوتاه و جدید انتخاب کنیم  هفته پیش جمعه یه لباس برا آبجی خریدیم  نوشته مانتو یقه دار زیاد جالب نیس جلو خانوما بپوشه میخوایم فردا بریم و یه  بلوز راحت بخریم برا بعد زایمان بپوشه  ...
4 مهر 1392
1